سلام مادر...

خوبی؟

کجایی؟

کنارمی؟ازم دوری؟نمیدونم...فقط می دونم ازت خیلی دور شدم...ای کاش دوباره همون دستایی مهربونتو دور گردنم حس کنم...

نمی دونم چرا وقتی بزرگتر شدم یواش یواش ازت دور شدم...چرا وقتی که دستاتو نیاز داشتم دستای مهربونتو ...دیگه احساسشون نکردم...

دنیا خیلی کوچیکه ولی فاصله ی بین من و تو خیلی زیاد شده...چرا؟...

از تو نمی پرسما از خودم دارم می پرسم...

جوابشم خودم می دونم...غرورمه...فکر می کنم اگه بیام بهت بگم دوست دارم اگه بیام ببوسمت خیلی لوسم ولی حیف ،حیف که نمی تونم همون لوس بودنم حس کنم...

حیف شد...آرزومه یکبار هم که شده بوی مادرو حس کنم...یک بار ببینمت...بقلت کنم...

ولی حیف که نمی تونم...

دوستای من خیلی از شما ها نمی دونید چی دارید، نمی دونید چه فرشته ای کنارتون زندگی می کنه و شما ازش استفاده نمی کنید...

فرشته ای که مثله یه پروانه دور شمع می چرخه و خودشو فدای شمع می کنه تا اون روشن بمونه...

دوستان به عنوان یه دوست یکی که می دونه اگه مادر کنار آدم نباشه چی میشه از من می شنوید همین الان که این مطلبو خوندید اگه مادرتون خونه هست حتی اگه خوابه برید بقلش کنید و بگید دوست دارم...

دوستانه من فقط بگم اگه رفت دیگه هیچ چیز نیست که جاشو پر کنه...

پس قدر این فرشته مهربونو بدونید...ازش خوب استفاده کنید...بهش ثابت کنید که دوسش داری...

عشق،علاقه،مبت