یادگاری

در یک بهار سبز خوشایند می رسی یک روز در اواخر اسفند می رسی
وقتی که دسته دسته کبوتر به اذن عشق از آسمان فرود بیایند می رسی
از نسل ارتفاعی و از پشت آسمان بی هیچ واسطه به خداوند می رسی
در این سکوت سرد تو را داد می زنم : پس کی به داد مردم دربند می رسی ؟
تا یازده ستاره بر این. بر شمرده ام با این حساب به عدد چند می رسی ؟
از پشت روزهای مه آلوده ی زمین می بینمت که با گل و لبخند می رسی




