دریاوساحل
عاشقی بود به اسم دریا و معشوقی بود به اسم ساحل . دریا همیشه در تلاطم بود تا هر طوری که شده نظر ساحل رو به خودش جلب بکنه و بتونه عشقش رو به ساحل تقدیم بکنه .
ثانیه ها .... دقیقه ها .... ساعت ها .... روزها .... هفته ها .... ماه ها .... سال ها .... قرن ها و هزاران و هزاران و هزاران سال دریا فکر کرد و فکر کرد و تلاش کرد تا بتونه ساحل رو عاشق خودش بکنه . ولی نشد که نشد .
تا اون موقع دریا نمیذاشت که امواج احساسش به ساحل برسن . حتی نمیذاشت ساحل صدای اونارو بشنوه . آخه فکر میکرد ساحل ممکنه دوسش نداشته باشه . ولی یه روز با خودش فکر کرد که برای یک بار هم که شده یه کاری رو امتحان بکنه . به همین خاطر هم تمام عشقش رو به شکل موج های کوچک درآورد و همشون رو به سوی یاحل فرستاد . وقتی ساحل این عشق رو دید و فهمید که دریا چقدر دوسش داره تصمیم گرفت که اون هم عاشقانه دریا رو دوست داشته باشه . ساحل از اون به بعد از دریا خواست که عشقش رو با همون موج ها و صداشون به اون نشون بده . ساحل هم به دریا اجازه داد تا با موج هاش هر شکلیکه میخواد به ساحل بده . برای همینه که دریا خمیشه مواج هست . و موج عشقی هیت که دریا نثار ساحل میکنه . هرچقدر این امواج بزرگتر باشند شدت علاقه ی دریا به ساحل بیشتر هست و اونها در حال معاشقه هستند .
ولی متاسفانه آدما فکر میکنند که این مواقع دریا عصبانی هست و فکر میکنند دریا طوفانی هست . در حالی که اصلا اینطوری نیست . در ضمن از وقتی که دریا و ساحل عاشق هم شدند تا حالا کسی نتونسته اونها رو از هم جدا بکنه .
هرجا دریا باشه ساحل هم هست و هر کجا که ساحل باشه دریا هم اونجاست ......................
تقدیم به عشق دروغین

به که گویم که خزان است دلم وای بهاری که دگر خون کندم رنگ بهاری زه چه ترسم که خودم عقدهء دردم زه که گویم که لبم نفرت گفتن چه بهاریست که بلبل به گل و عشق جفا کرد و من سردی این اشک زمستان دلی پر ز همه درد بهاران تو بخند بر همه خوبی و بنالید به گرمای زمستان که اگر بوف بخواند شرف بلبل نادان که کلاغ از سر احساس کند غار به پاییز و بلبل به جفا کاری گل نغمه سراید به بهاران . چه قشنگ است که مرگ گل و بلبل به زمستان که اگر گل به جفای دل بلبل بخورد گریه به حاشا ببرم من به زمستان و بهار دگر از نفرت و کینه بسرایم . به دل هر دل پاکی ز بهاران و تو ای عشق دروغ است تمنای دل و دلبر و رعنا که همه زشتی و زیبایی ما در دل سرماست و تو را پاک عوض خوام کرد . و دل و عشق به نیرنگ و فریب خواهم داد و خیانت به بهاران کنم و عشق به سرمای زمستان...
عاشق تنها

عشق فراموش کردن نیست.................................................... بلکه بخشیدن است
عشق گوش کردن نیست .................................................. بلکه درک کردن است
عشق دیدن نیست ....................................................... بلکه احساس کردن است
عشق جا زدن و کنارکشیدن نیست............................. بلکه صبرکردن وادامه دادن است
شمارش معکوس تا سال جدید 1388
تنها نام تو را آتش بزنم




حوصله بحث ندارم
همین که هست...
حوصله بحث ندارم ..پس.... چندی است که بیمار وفایت شده ام... در بستر غم چشم به راهت شده ام این را تو بدان اگر بمیرم روزی مسئول توئی که من فدایت شده ام![]()
![]()






نام:جوا________د