دل
مهر خوبان دل و دين از همه بي پروا برد رخ شطرنج نبرد آن که رخ زيبا برد
تو مپندارکه مجنون سرخودمجنون گشت ازسمک تابه سماکش کشش ليلي برد
من به سر چشمه خورشيدنه خود بردم راه ذره اي بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خس بي سر و پايم که به سيل افتادم او که مي رفت مرا هم به دل دريا برد
+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم فروردین ۱۳۸۷ ساعت ۵:۴۸ ب.ظ توسط جوا________د
|