نميدانم چرا !!! شايد خطا کردم و تو ... بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نميدانم کجا؟! تا کی؟! برای چه؟! ولی رفتی ... و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت ، تمام بالهايش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس باران بود و بعد از رفتن تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت و من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد خيلي سخته كه بغض داشته باشي، اما نخواي كسي بفهمه ... خيلي سخته كه عزيزترين كست ازتو بخواد فراموشش كني خيلي سخته كه سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري ... خيلي سخته كه روز تولدت، همه بهت تبريك بگن، جز اوني كه فكر مي كني به خاطرش زنده اي ... خيلي سخته كه غرورت رو به خاطر يه نفر بشكني، بعد بفهمي دوستت نداره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟