می خواهم از عشق بنویسم
سلام امروز دلم هواي ديگري دارد دلم مي خواهم از عشق بنويسم . پاك ترين ، هميشگي ترين ، بي رياترين عشق را تو نثارم كردي مادر.
وقتي فكر مي كنم مادرم را خيلي عذاب دادم نه اينكه بهش بي احترامي كردم ، ولي مي دانم باعث شدم هميشه نگرانم باشه، شايد خيلي شب ها به خاطر من تا صبح نخوابيده باشه ، اشتباه نكنيد بچه گي هامو نمي گويم ، يه فرزند اگه صد سالش هم بشه براي مادر هنوز يه بچه ست، به قول مادرم بچه هر چي بزرگ تر ميشه غصه هاشم بزرگ تر ميشه.
مادر امروز روز توست و من امروز بيش از هر روز به ياد مي آورم روزهاي بي قراري ام را که بي قرارم بودي و روزهاي دوري ام که دل توي دلت نبود...
مادر مي دانم که دل نگرانم هستي و دوست دارم بداني که مي دانم هنوز که هنوز است دلشوره من را داري...
مهم اين است که تو مادري و هرگز من را از خود جدا نمي داني.

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۸۷ ساعت ۳:۱۶ ب.ظ توسط جوا________د
|
نام:جوا________د